بگذشت مه روزه ، عيد آمد و عيد آمد بگذشت شب هجران، معشوق پديد آمد
آن صبح چو صادق شد، عذراي تو وامق شد معشوق توعاشق شد، شيخ تو مريد آمد
شد جنگ و نظر آمد، شد زهر و شکر آمد شد سنگ و گهر آمد، شد قفل و کليد آمد
جان از تن آلوده، هم پاک به پاکي رفت هرچند چو خورشيدي بر پاک و پليد آمد
از لذت جام تو دل مانده به دام تو جان نيز چو واقف شد، او نيز دويد آمد
بس توبه شايسته برسنگ تو بشکسته بس زاهد و بس عابد کو خرقه دريد آمد
باغ از دي نامحرم سه ماه نمي زد دم بر بوي بهار تو، ازغيب رسيد آمد

می خواست بهانه ای که پر نور شویم از هرچه بدی و غیر او دور شویم یک ماه پر از فرصت برگشتن داد یک عید فرستاد که مغفور شویم یک ماه صدا کرد که زیبا باشیم در هر سحر و شبی چو مولا باشیم ماه رمضان ماه مهارت ورزی ست باشد که همیشه مثل حالا باشیم یک ماه بهشت بر زمین حاکم شد یک ماه ز عصیان دلمان نادم شد یا رب نکند دوباره مهجور شویم یک مژده بده که وصلمان دائم شد

|